
باز منم و تنهایی و سیاهی
باز منم و انبوه غم های بی قراری
آشفتگی پریشانی تاریکی
چه وقت شب سیاهم در صبحدم سحر سپید خواهد شد
چه وقت قلبم از اندوه خالی خواهد شد
آه….
دوباره خواهم دید
خواهم دید خنده بر لبان کودکان امروز
باز هم بادبادک ها را در آسمان خواهم دید
چشمان خونینم را چه کنم
دل غمینم را چه کنم
دلم در سینه بی تاب است
دلم از ظلم بیدادگر تاریک است
خدایا فقط تو را دارم
تو به من قدرت زیستن
در این آشفته بازار را می دهی
پنجره ها با شیشه های دودی
درها با قفل های آهنین
محبت ها پوشالی
آدمها رنگ به رنگ
احساس ها زودگذر
دنیا فنا شده
قلب ها مرده
انسانیت زنده به گور شده
مهربانی پرواز کرده است
من هم سیاهم
خدایا من جای چه کسی را گرفته ام
خدایا به دلهایمان رنگ خوشی بزن
فکرهایمان را از سیاهی به سپیدی بکشان
خدایا توان تحملم را بیشتر کن
کمکم کن تا همچنان با((امید))ادامه دهم به زندگی که پر از
افسوس و آه و ای کاش هاست